loading...
روی خط جنون

 باید به بی مقدمه ترین شکل ممکن در دومین روز از مرداد ماه سال یک هزار و سیصد و هفتاد ویک خورشیدی در قلب رشت ، شهر باران ها چشم به جهان میگشودم و شهاب نامیده میشدم ، که شدم ...

در خانواده ای که نه مذهبی بود ، نه فرهنگی ، نه آنقدر فقیر که نیازمند یاری کسی باشیم و نه آنقدر غنی که نیازمند یاری مان باشند که البته همیشه عده ای هستند که ... بگذریم

مثل بقیه آدم ها داستان از جایی شروع شد که ابتدایی ، راهنمایی ، دبیرستان ، دیپلم را که گرفتم کنکور و دانشگاه نه چندان آزاد اسلامی رشت ... فکر نکنم نیاز به توضیح بیشتری باشد ...

در مورد علاقه به موسیقی و شعر و ادبیات و در مجموع هُـــنر باید عرض کنم که هیچکس مرا به این ها علاقه مند نکرد بلکه من از همان دورترین خاطراتی که یادم هست عاشق خلق آثار هنری بودم و همین طور این علاقه و عشق ادامه دارد و فکر میکنم که خواهد داشت !!!! 

نوازندگی گیتار کلاسیک و کمی فلامنکو را نزد استاد سینا شیرازی در انجمن موسیقی رشت آموختم.

 بعد ها با دوستی آشنا شدم که بیسیست (نوازنده گیتار بیس) بود و در قالب یک گروه کار موسیقی انجام میدادند و اجرا میکردند ... با آنها در یک آلبوم همکاری کردم ... آلبوم باز خوانی آثار فریدون فروغی و فرهاد مهراد که البته هیچوقت مجوز نگرفت ... من در گروه بک وکالیست و نوازنده گیتار الکتریک بودم و بعد از پایان کار آلبوم به دلایل شخصی از گروه جدا شدم ...

الان که دارم این را مینویسم ، آرایشگرم منتظر است تا بروم روی آن صندلی تکراری غمگین، جلوی آیینه ای غمگین تر و خسته تر و تکراری تر بنشینم تا موهایم را از ته بزنم !! 

چرا ؟ چون با موی بلند که نمیشه رفت سربازی ... 

 

سربلند و پایدار باشید 

شهاب تردید - پاییز  ۱۳۹۳

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • صفحات جداگانه